به نام خداوند جان و خرد
یاد یار مهربان سید محمد سیف زاده
(او رفت و آن قوم که این مکر ساخته بودند، نیز برفتند
احمق مردی که دل درین جهان بندد تاریخ بیهقی )
قلم چگونه بلغزد در فقدان بزرگ مردی که چشمانی پر فروغ و پرمعنی و آرام داشت و دریایی از سخن ها در درون او تبلور یافته و می جوشید.
نامش اسحاق و شهرتش عیدی بود، همراه با برادری عالم و عامل، دو برادر فرزانه و فرهیخته یکی دلداده تحصیلکرده حوزه و دانشگاه از نخستین صف علمای معاصر این سرزمین و او که عاشق بی بدیل فرهنگ و ادب و هنر و تحصیلکرده عالی دانشگاه بود .استاد اسحاق عیدی از نسل آغازین روشنفکران معاصر این سامان بود که به قول حافظ کوکب بخت او را هیچ منجم نشناخت. در روزگاری که کمتر کسی قلم روشنگری میزد،او در شهر و دیار ما از زمره ی اولین ها بود. ژرف اندیش و ماهرانه خواند و نگاشت و آموزش داد. با سختی روزگار ساخت و خم به ابرو نیاورد. تبار استاد اسحاق عیدی از قرنها قبل از غرب ایران به خرمآباد قدم نهاده بودند و با مردم این دیار پیوندی عمیق یافته و فرهنگ و ادب و دانش در ذات آنها عجین گشته بود. پدرش مرحوم کربلایی موسی عیدی از نخستین عرضه کنندگان کتاب به مردم لرستان بوده که بارها دکتر حمید عیدی از او به نیکی یاد میکرد و خاطره ها بیان می فرمود .در دوران تحصیل دبیرستان هر دو برادر را می دیدم.
استاد اسحاق عیدی «خانه کتاب» را در خیابان مطهری ایجاد کرده و دکتر حمید عیدی مدرس دبیرستان ملک الشعرای بهار و چند دبیرستان دیگر بود البته در حوزه و دانشگاه هم مدرسی زبردست و متفاوت با دیگر مدرسین آن زمان تدریس میکرد. استاد فرهیخته اسحاق عیدی که او نیز در سابقه خود مدیر و مولف و مدرسی توانا بود در «خانه کتاب» جمعی از روشنفکران آن زمان را گرد آورده و آثار درخشان ادبیات و تاریخ ایران و جهان را به دانش پژوهان عرضه می داشت، تا در روزگار سرد زمانه آنان که فرزندان این سرزمین را از نعمت اندیشههای تابناک او محروم ساخته بودند ، بار دیگرگرد شمع گرمابخش و روشنگر این شخصیت اندیشمند، گرد هم آیند و از روشنی وجود او بهرهها گیرند .همان روزها بود که دو کتاب ارزشمند یکی از استاد عبدالحسین زرین کوب و دیگری از شادروان استاد حمید ایزدپناه را از ایشان دریافت داشته و آغاز راهی شده که پژوهش و آفرینش ادامه راه تا به امروز گشته است. بار دوم که به سراغ شادروان اسحاق عیدی رفتم، خانه کتاب دیگر نبود اواخر دهه ۶۰ و مطالعه و ویرایش کتاب” پیشینه ی تاریخی موسیقی لرستان” را به دیدگان پرمعنی اش سپردم و مشوقی شد که کتاب را سالها بعد منتشر سازم. در این فاصله بارها او را میدیدم با اراده آهنین در برابر سختی های روزگار، سخن از فرهنگ و ادب و هنر می گفت و می نوشت تا حقایق روشن شود و دروغ نگویند و دروغ ننویسند و به قول دکتر زرین کوب ننوشتن را از همه چیز و همه جا بهتر از زیاد نوشتن می دانست . اهل هیچ حزب و مرامنامه و فرقه ای نبود اما تاریخ احزاب ایران و لرستان گذشته را با درایت و دقت می دانست و همین سبب گشت تا در دهه هفتاد بار دیگر این بار در قالب فیلم مستند تاریخ احزاب و مردم را با گرایشهای گوناگون با فصاحت و بلاغت گفتار و طنین صدای دلنشین بیان نماید. فیلمی که هنوز هم به نمایش در نیامده است و امیدوارم روزی روزگاری در وقت مناسب سخنان استاد اسحاق عیدی دیده شود و این فیلم از محاق برون آید .عجیب آنکه عیدهای این دهه اخیر بارها به فکر این می افتادیم شعری ، سروده ای از او را ضبط یا پخش نماییم البته در گفتگویی که با ایشان داشته و در فصلنامه متارخ چاپ گردید پی بردم که او همان نویسنده خوش فکری است که گاه بامدادان و عصرگاهان درباره لرستان و خرم آباد در نیمه اول دهه پنجاه خورشیدی می نگاشت و با نام و عنوان دیگر از رادیو آن زمان پخش میشد و در انجمنهای شعر آن زمان همراه با شعرای آن دوره شعرناب میسرود . و حتی در گفتگوی مستند اشعار شعرای عرب را بخوبی می دانست و همین شد که سال قبل دو اثر را به او دادم تا مطالعه فرمایند یکی دیوان واصل و دیگری نانوشته های لرستان، در دیوان واصل چون با شادروان شیخ روح الله استغفاری آشنایی کامل داشت، بهترین سرود های او را برای چاپ انتخاب فرمود و در نانوشته های لرستان خاطرهای بیان فرمود که ناشنیده و نانوشته بود و تا همین اواخر عمر پیگیر انتشار آنها بود. بار آخر در ابتدای آذر ماه او را دیدم شاداب تر از همه دوره ها گویا میدانست سفر نزدیک است .سالها قبل درباره تاریخ بیهقی و شخصیتهای آن کتاب با ارزش نکاتی موشکافانه نوشته بود، او در نوشتار و افکارش همواره طرفدار آزادی خواهی همچون حسنک وزیر بود، پشت به مال اندوزی و دست بوسی دنیا داران کرده و با قلم توانایش تاریکیها را دور می ساخت در نکوداشت دیرهنگام او پس از ۴۰ سال تحقیق عاشقانه درباره دستور زبان و معانی واژگان لری، وقتی با قامت بلند در جایگاه ایستاد آینه اشک و دیدگانش دل هر صاحب دلی را میلرزاند هرچند قلمهای سرنوشت دیگری برای او رقم زدند او با وقار و وجاهت تمام ایستاد چرا که او اصل قلم و اندیشه بود. شاید اگر خود خواهان میگذاشتند آثار بیشتری برای عرصه فرهنگ و هنر این آب و خاک می آفرید و به یادگار می گذاشت. او همچون شخصیتهای تاریخی این سرزمین که درباره آنها نوشت، دوست داشت حسنک وزیر بماند و تن به ذلت ندهد و برای یک اندیشمند پاکدامن، همین بس که قلم مقدس خود را نفروشد. او حسنک وزیر وادی ادب و فرهنگ و هنر این سامان ماند و آن گونه که خود استاد اسحاق عیدی سروده و هنوز طنین صدایش ماندگار است.:
ستبر سینه برف و صلابت جنگل نوای زنده بزم هوشیاران است
نه این لرستان است و مسکن لرهاست نشستگاه گرم ، ستره داران است
فضای خوب سماجت، در تسلسل تاریخ
صلای نان گرم بلوط و مهر یاران است
استاداسحاق عیدی مولف و پژوهشگر و برادرش دکترحمیدعیدی مولف و استادحوزه و دانشگاه در نمای از فیلم مستندمفاخرسرزمین ما به کارگردانی سیدمحمدسیف زاده تصویربردار و عکاس باقرسپهوند