شاخ شکسته
دراندوه شهادت سردار سلیمانی
به رستم که خواهد برد این خبر
که افتاده بر خاک و خون شیر نر
که را زهره آگه کند زال زر
که تهمینه دارد به دامان شرر
نیارد کسی بشنوداین سخن
که بشکسته شاخی ز باغ وطن
سیاوش دوباره به خون درتپید
به دامان رودابه اتش رسید
به خون درفکندند سهراب را
” ببستند بر او در خواب را ”
نداند زبانم چه گوید ز داغ
که اتش گرفته است این بوم و باغ
یکایک دلیران پیر و جوان
برآرند کینه زبیگانگان …
شوریده لرستانی