در مراسم «خرره افتادن» یا آیین گِل افتادن خرمآبادیها برای عزاداری امام حسین علیهالسلام در روز عاشورای حدود سال ۱۳۲۰ حادثهای رخ میدهد.
عصر روز جمعه ۱۳۹۳/۳/۳۰ جلسهی قرائت دعای سمات که خاص عصر روز جمعه است در منزل آقای حمید درفشان برگزار شد. آقای سیدنجمالدین مصطفایی افسر پیشکسوت و بازنشسته ارتش و مداح اهل بیت علیهمالسلام هممحلهای اسبق ما (کوچه حسین شَل واقع در محله قدیمی درب دلاکان خرمآباد) که در خیابان علوی نزدیک پل حاجی بنگاه معاملات ملکی دارد و هم خودش مداح است و هم پسرش، در آن جلسه دعای سمات مداحی میکرد و روضه میخواند.
همینکه چشمش به حقیر(ولی دلشادیان) افتاد خطاب به مستمعین حاضر در جلسه گفت: میخواهم خاطرهای از شجاعت و شهامت مردم خرمآباد بخصوص مرحوم فاضل دلشادیان، پدرخانم آقای درفشان و پدر آقای حاج ولی دلشادیان که در جلسه حضور دارند برایتان تعریف کنم که بدانید چرا فرزندان آن مرحوم، خادمالحسین میشوند؟
وی ادامه داد: همانطوری که مستحضرید در گذشتههای دور عزاداران حسینی دو محلهی درب دلاکان و پشت بازار به علت ادعای مالکیت علم چهلچراغی که در ایام دهه اول عاشورا توسط جوانان قویهیکل پیشاپیش دستجات سینهزن به حرکت در میآمد اختلاف و درگیری داشتند و گاه این درگیریها منجر به قتل میشد، لذا فرمانده لشکر لرستان برای آنکه در ایام محرم بخصوص در روز عاشورا جلوی این درگیریها در محلات شهرهای مختلف را بگیرد به ماموران مسلح خود دستور میدهد ضمن حضور در کنار حوضچههای گل، از گل افتادن عزاداران جلوگیری کنند.
در یک چنین روز عاشورایی که زمان اوج درگیری عزاداران دو محله درب دلاکان و پشت بازار بود، مردم محله درب دلاکان در محل تقاطع کوچه حسین شل و کوچه سادات (خیابان کمربندی کنونی دردلاکی)، حوضچه گل آماده کرده بودند تا مردم به عنوان عزای حسینی، به گل بیفتند.
از طرفی، سربازان ارتش به منظور جلوگیری از هر گونه درگیری فیزیکی بین اهالی دو محلهی مذکور، با تفنگ سرنیزهدار کنار حوضچه های گل ایستاده و مانع گل افتادن عزاداران میشدند که ناگهان مرحوم فاضل دلشادیان خود را به حوضچه گل رسانده و با سر دادن شعار «یا حسین» در حوضچهی گل دراز کشیده و در آن می غلتد.
در این هنگام یکی از سربازان مسلح ارتش بطرف نامرده حمله و سرنیزه تفنگ خود را در پهلوی آن مرحوم فرو میکند بطوریکه خون مانند فواره از شکم او خارج میشود.
عزاداران به محض دیدن این صحنه دلخراش بیتوجه به حضور سربازان مسلح ارتش، فریاد یا حسین سر داده و وارد حوضچه گل شده و در آن غلت میخورند و به عزاداری میپردازند و عدهای دیگر از آشنایان نیز آن مرحوم را جهت درمان و مداوا نزد حکیم شهرمیبرند.
بارالها به حسین فاضل دلشاد ببخش
🏴🏴🏴🏴🏴🏴🏴
حاصل عمر که در طاعت پنهانی داشت
تا دم مرگ رخی چون مه نورانی داشت
نه فقط در بَرِ ما خنده به لب داشت پدر
رو به درگاه خدا هم لب خندانی داشت
دانی ای دوست چرا خون خدا را کشتند؟
چونکه پیغام ز آیین مسلمانی داشت
زین سبب پیر غلامش
« فاضل» سوخته دل
هر محرم زغمش بانگ عزا خوانی داشت
دلنشین بود صدای خوش او چون داوود
ای خوش آن جمع که با وی دم همخوانی داشت
شور عشق بین نَوَد ساله ای با جسم نحیف
زین مصیبت دل سرگشته و حیرانی داشت
تن آلوده به گِل هر سحر عاشورا
در صف سینه زنان دیده گریانی داشت
همچو در دشت بلا ماندن اندام حسین
گویی از آتش گل پیکر بریانی دشت
لحظه ای محو نشد از نظرش یاد حسین
چونکه با آل علی الفت ایمانی داشت
درس اخلاق و ادب را به همه می آموحت
زانچه آموخته از مکتب قرآنی داشت
وی که از بهر شفا گِل به بضر می مالید
چشم امید به بخشایش یزدانی داشت
بار الها به حسین
« فاضل دلشاد » ببخش
روز محشر به صفایی که تو می دانی داشت
نویسنده وشاعر : ولی دلشادیان
دی ماه ۱۳۷۵