خانه / خبر کده / سیل در شعر شاعران

سیل در شعر شاعران

 سیل در شعر شاعران دکترفتح اله شفیع زاده ،هوشیارحیدری، ع تیموری، دکترمحمدابراهیم خشنود

23003

(هر سال در اغاز بهار در حاشیه رود کشکان لرستان گلهای زیبای ارغوان می رویند)
ارغوان کشکان
اکنون کجا بیا بمت
کوچ نا موسم ات
چگونه اغاز شد؟
به کدام سرزمین سفر کردی؟
که نشانه ای از گل وبهار در ان نیست
جام عقیق ات را
دست کدام غارتگر
به یغما برد؟
من اینجا اکنون با کشکان گلایه ای دارم
گلایه ای ازسر درد
با او که تو هر سال در بهار
کنا ره اش را
با گلهای بنفش اذین می بستی
ونوید بهار بودی و طراوت وزندگی
کشکان ای مهربان رود
ای همزاد (گلال وسیمره و زال)
اخر تو کجا واین بی رحمی
من هنوز بی مهری ات را
با ور نمی کنم

:small_blue_diamond:فروردین ۹۸ خرم اباد فتح اله شفیع زاده
( گلال وسیمره وزال نام سه رود در لرستان هستند)

:small_blue_diamond: شاعردکترفتح اله شفیع زاده

 

===========================

 

شعری در شهر من اتفاق افتاد
به عین واژگان خود بود
به عین معنای خود
سرود
بی هیچ کلامی به عاریت گرفته از جایی
از بداهگی ابر امد
یکباره
از الهام باران
سیل سرایش؛؛ سرریز کرد در بیت ها
برد با خود؛؛ سراسر
شوریده سر
گیسو پریشان؛؛ باد
چشم ابرو؛ شرر بار؛
خونریز؛
رنگین کمان ابرو؛؛ ابر
تشر زنان ؛ تندر؛؛
در بیگاه غروبی ؛ ناشاد
برق اشراق زمان
چون شلاق
بر زمین
واژه ها رویاند؛ از خاک ؛چون قارچ
شعری ناگاه ؛ چون وسوسه ابلیس ؛
سرود اسمان
رخ نمود ؛ به اشکارا
ناشناخته؛ پوشیده در ابهام؛ ابر؛
روی از هر چه؛؛ برد؛؛ این؛ ایهام؛؛ باد؛
دور را نزدیک کرد
و نزدیک را ؛ بس دور برد
با طوفانی ویرانگر ش؛؛ موج ؛
نو بود ؛ تازه نو نوار کرده؛ ابر
تازه؛ رخت نوروز بر تن کرده؛؛؛ اشکارا؛
پوشیده ؛؛ اما دلها ؛برد
جانها
بر خانمان ها

برد ؛ وبر اب کرد
و؛؛ وای؛ باز امد؛؛ دوباره؛ باز
؛ سراسیمه ؛ کران گرفته ؛ بر اسمان
پوشیده؛ باز
شعر دوشینه ؛ بارش خود را
کرده بر دوش
چه می سراید ؟
؛ در حنجره خونین غروب؛
چه معنا کرده؛ اراده ؛؛؛ باز
این ؛ شوریده سر
؛ گیسو پریشان ابر؟
این ناموزون؛ که وزن؛ هرچه هم سنگین؛؛؛
سبکسرانه ؛چون؛ اه؛؛ در مه ودر
سایه ها
؛ بر خاک می کشد
بر باد می برد
شاعر:هوشیار حیدری

===========================

فلک وِهـاران ، پِر خَم کَردَنـِی،.

شادی رُخـسارَهْ ، گـُلانْ بَـردنی،

لوخنَت وَ لُـو خُنچَه ، تـاراج کِرد،

سیمای سُوز ِ وَلگ ،وَ لافاوت بِرد،

کُورپَه و بالوش دایَش ، اِی هاوار،

هم طفل،هم دایه ،کُشتَه ژیرلاوار،

لش و بان لش ، بی حساو کتاو،

هرچی پرسیام ، کس ندای جواو،

لافاو چُوین خَضو،پِر ولاتِت کَرد؟!

خَوشی خلک ایرون،وَ تاراجِت بَرد،

شاعر : ع_میرتیموری

===========================

ریزم اشکی چوسیل ،زبس یار و نِگار می رود
کاروان رَوَد و محمل یارمی رود سیلی ست که نَهیبش خانه کُندخراب شلاق خشم چوزندداراوندار می رود رسمی کهن بُوَد رفتن به کوه و دَشت
افسوس که دشت؛ چه دیوانه وار می رود
رعنادخترکی عاشق به بوی ارغوان وصلی ندیدورنگش زرخسارمی رود نرم نرمک بهرگره زدن به صحراروانه گشت با سیل می خوردگره چه غمگسارمی رود به معمولان نگرکه چون روزمحشرست پلدخترغریب دیواربه دیوارمی رود ملاوی غمین که پربودزارغوان هررنگ دامنش بابوی یارمیرود
ساسانی تَبار، پل《کشکانِ》سر بلند
باپای شکسته؛ از این دیار می رود
سنگواره ی ز《کشکان》به هرجاکه می رسد
شِکوه ها کُند بَسی و بی گُدار می رود
گفتا به زال سیمره :کهِ ندارم حال خوش زین روکه هم نوابا《سزار》 می رود پرسیدروددورود:سعدیاکه چونست مَزارِ تو
گفتااَشک است؛چو سیل به مَزار می رود ازدوره غریق فغان هارسدبه گوش ای وای وداد،دلداده ودلدارمیرود سد《مروک》چو ایستاده ست کنون سترگ
غافل مشوکه باخشم روزگار می رود ونایی عروس بختش سپیدنبود باسوسن وصنوبروسپیدارمی رود
خُرم دلی مخواه پیرمغان؛ ز《خُرم رود》
کنون که سَر به زیرُ و شرمسار می رود

بر آسمان دیار لُر چنین نوشته شد
کین قوم کهن؛ بی یاور و یار می رود.

شاعر《دکتر محمد ابراهیم خشنود》

این مطلب هم بخون

جشن فرخنده فروردین است

مقاله جشن فرخنده فرودین  نویسنده : سید محمد سیف زاده      دانلود مقاله بصورت …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *