باورهای و دانستههای عوام از کیفیت معیشت انسان برخاسته و وسیله انتقال آن از گذشته تا به حال فرهنگ نانوشتهای است که در طی قرنها پدیدار شده و به سبب برخی از همانندیهای فرهنگ مادی تا به امروز ادامه یافته است.
وقتی نیای آدمی با گذشت زمان بر پای ایستاد همه چیز را چون خود جاندار و زنده میپنداشت و چنین بود که برای شناخت خویش و جهان به پندار روی آورد. در دوران “پارینهسنگی” و روزگار گردآوری خوراک، دنیای انسان کوچک و پرراز است و در چنین زمانی است که انسان در تلاش زیستن با حیوانات و برخی از گیاهان آشنا میشود و نقش و تصویر اشیاء و جانوران نیز جان دارند و تیری که در ژرفای غارهای مأوای انسان عصر پارینهسنگی بر تن حیوان منقوش نشسته است و نظایر آن – اگر نوعی آموزش نباشد – نوعی جادوست. از اینگونه است «نقش “گاو کوهاندار” غار “نیااو” که سه نیزه در تن او فرو رفته … و این آنچه را شکارچیان امید داشتند به هنگام شکار روی دهد نشان میدهد.»[۱]
مرگ دنیای رازآمیز دیگری را بر انسان مینماید و مرده برای انسان بدوی گویی دارای چیزی است که از تن او جدا شده و حرکت را از او سلب کرده است و خواب و رؤیاهای متأثر از جهان مادی پندار به روح را موجب میگردد. در آغاز وقتی انسان آنچه را در بیداری با آن سروکار دارد به خواب میبیند، در توجیه مبتنی بر پندار خویش رؤیا و واقعیت را یکی میداند و میپندارد که روح یا همزاد اوست که به هنگام خواب به سیر و سفر میپردازد. بدین ترتیب آمیختگی رؤیا و واقعیت در پندار عوام بازمانده از روزگاران گذشته است[۲] و در بخش خواب همین دفتر نیز رؤیا نتیجه گشت و گذار روح به هنگام خواب و خواب نوعی مرگ است.
از کاوشهای انجامشده چنین برمیآید که “انسان جاوه” – پیتکانتوروپ – در حدود پانصد هزار سال پیش در مغز خود دارای واحد بخش تکلم بود و از آنگاه که به تدریج امکان گفتگو فراهم شد انسان به بازگویی پندار و رؤیاهای خود پرداخت و بدینگونه دنیای رازآمیز انسان و چون خود پنداشتن جهان بیرون موجب “جانگرایی” شد.
برای نخستین گلههای انسانی و آنگاه “کلان”ها مسأله فراهم کردن خوراک نخستین مسأله است. در چنین شرایطی است که “توتم” و وابستگی به حیوان منشأ تغذیه مطرح میشود و توتم علاوه بر وسیله طبقهبندی کلانها وسیلهای است جادویی برای فراخواندن حیوان به شکارگاه. توتم “تابو” را در پی دارد و شکار و کشتن توتم تابو است و وقتی انسان اینجا و آنجا با کمبود شکار مواجه میشود و تابو را به ناچار نادیده میگیرد، کشتن توتم توبه و زاری را در پی دارد.
انسان دوران پارینهسنگی به تناسب ابزار و وسایل مورد کاربرد خویش یعنی ابزار سنگی، جنگافزارها، ابزار دستهدار، چکش، تبر، نیزه، کمان، کمند و مته کمانی که زاده نیاز اوست و نتیجه تکامل نسبی دست و مغز، به تکلم، پندارهای درهم از حیوان و گیاه نخستین اسطورهها، جادو، نقاشی و حجاری متکی بر طبیعت و پزشکی و جراحی ساده روی میآورد. جوامع انسانی در این دوران شامل گروههای کوچک انسانی تابع نظام مادرتباری و آنگاه مادرسالاری، کلانهای توتمپرست و مراسم او شامل مراسم تدفین، شکارگری جادوگری است و هر باور و آیین رسمی را به دنبال دارد که توجیه آن بدون توجه بدین باورها میسر نیست.
در دوران نوسنگی گذر از مرحله گردآوری خوراک و شکارگری و روی آوردن انسان به کشاورزی – که زمان آن در مکانهای مختلف و نزد گروههای گوناگون متفاوت است- به تدریج روستانشینی را پدیدار میسازد. انسان در این دوره با یافتن راه نو برای تغذیه و به دست آوردن آرامش نسبی در توجیه اصل و منشأ خویش و جهان به اسطورههای آفرینش روی میآورد و هر اسطوره به طریقی با محل زندگانی و کیفیت معیشت مردم آن منطقه سروکار دارد، اما روال توجیه مسائل همانند است. توتم در این دوره جای خود را به نیای مرده وا میگذارد و تصویر خدایان در هیأت انسان هم از این پندار و نیایش مردگان ریشه میگیرد یا پرستش “زمین مادر”[۳] قربانی دادن رایج میگردد و قربانی که در دوره پارینهسنگی به وجود آمد و در دوره نوسنگی و مفرغ چندی غذای ارواح رفتگان توانمند بود، وسیله جلب حمایت و دفع خشم حاکمان بر پدیدههای طبیعت میشود.
“توتمپرستی” و “طبیعتگرایی” در این دوران در هم میآمیزد و حاصل آن نیایششوندگانی است که ترکیبی از حیوان و عناصر طبیعی است. گسترش کشاورزی و نیاز انسان به تعیین زمان کار و بهرهگیری از زمین موجب پیدایی تقویمهای زراعی است و دیدار شکل زمین مورد کشت و شخمزده آشنایی با اشکال هندسی را فراهم میسازد. کشاورزی و نیاز به تولید کافی موجب پیدایی باورهای جدید در توجیه مسائل کشاورزی و پدیدار شدن مراسم باروری و بارانسازی و مراسم طلب باران است. با گذشت زمان و گسترش یک جانشینی تمایزات اجتماعی پدیدار میگردد و با توسعه روابط انسانی مبادلات آیینی میسر میگردد و ابزارهای مورد کاربرد انسان در این دوره تبر، کجبیل، آسیای دستی، ابزار سفالگری و نجاری ابتدایی است و به تناسب ابزار تولید و دگرگونی معیشتی است که شناخت نسبی انسان از خویش و جهان بر بنیاد اسطورهها میسر میگردد و همینجاست که انسان نیروهای طبیعت را که تا این زمان آن را یگانه میپنداشت در اسطورههای خویش از یکدیگر تفکیک میکند و هر اسطوره دارای نظمی خاص است.
در عصر مفرغ با استخراج و ذوب فلز انسان ریختهگری مس و مفرغ و ساختن اشیاء مفرغی را فرا میگیرد و به تدریج ساختن ابزارهای مفرغی، اره، تیشه، جنگافزارها و زره میسر میگردد و نمونه درخشان آن در ایران تمدن مفرغی لرستان است. در این دوره انسان با آبیاری و فن آبیاری و ایجاد قنات و سد آشنا میشود و اسطورههای مربوط به رودخانهها و طغیان آبها برخی از این دوره و برخی از دوره پیش کنترل آبهاست. ابداع گردونه چرخدار و گردونههای اسبی و در پی اسطوره خدایان گردونهسوار از این دوره است و ساختن جاده و گردونه و زورقهای شراعی رابطههای انسانی و سفر به دور را آسان میسازد. مازاد تولید تجارت و تجارت و مالکیت خصوصی و پیدایی صنعت اولیه قانون، دولت شهرها و کاهن – شاه را پدید میآورد و همانندی معیشت و ایجاد رابطههای انسانی بین اقوام مختلف موجب درآمیختن فرهنگهاست.
ساخته شدن دولت شهرها به دست بردگان و تجمع بردگان در این شهرها موجب آگاهی و عصیان بردههاست و آشنایی نسبی با واقعیات انسان را از پندار به دانستگی و در برخی از زمینهها به دانش میرساند. با دیگرگونی و تحول فرهنگ مادی، فرهنگ معنوی نیز تحول مییابد و چنین است که علائم تصویری، ریاضیات، حسابداری، نوشتن، وزن و اندازه، حساب و هندسه، اخترشناسی و اخترگویی، تقویم شمسی و پزشکی حرفهای در دوره مفرغ مورد توجه قرار میگیرد.
[۱]. انسان اولیه، ان مک کورد، ترجمه دکتر محمدرضا توکلی، انتشارات مازیار، صص ۱۰۳-۱۰۰٫
[۲]. «در قبیله “آشانتی” اگر کسی در رؤیا با همسر شخص دیگری نزدیکی میکرد وی را به همان جریمه عادی زنا محکوم میکردند …» (زبان از یاد رفته، اریک فروم، ترجمه ابراهیم امامت، انتشارات مروارید، ص ۱۴۶)
[۳]. نزد هند و آریاییها، سامیها و در چین و بسیاری از فرهنگهای باستانی زمین زاینده و مادر است.
گردآورندگان: محمد اسدیان خرمآبادی، محمدحسین باجلان فرخی، منصور کیائی