خانه / دفاع مقدس / خاطرات مرحوم آیت الله سیدمحمدنقی شاهرخی(۱)

خاطرات مرحوم آیت الله سیدمحمدنقی شاهرخی(۱)

 

تولد و دوران تحصیل

اینجانب سیدمحمدنقی شاهرخی فرزند مرحوم سیدعلی نقی فرزند مرحوم سیدمحمدتقی که (از بزرگان سادات شاهرخی در زمان خودشان بودند) و برادرزاده مرحوم حاج سیدصادق شاهرخی که از تجار خرم آباد در ۲۰۰سال قبل بودند. پدرم دوران جوانی اش را در زمان سلاطین قاجار سپری کرده است و در آن زمان مدارس دولتی در خرم آباد وجود نداشت. ایشان قرائت قرآن و خواندن و نوشتن را از ملایان آن زمان یاد گرفتند و با مطالعه و تلاشهای شبانه وزی توانستند استاد قرائت قرآن و دروس ابتدایی و ریاضیات متداول عصر خود شوند.

اینجانب نیز قرائت قرآن و تجوید و دروس ابتدایی و ریاضیات را ت جذر و کعب در منزل پیش مرحوم پدرم یاد گرفتم و هیچگاه به مدارس دولت نرفتم و داوطلبانه امتحان ششم ابتدایی را داده و مدرک آنرا گرفتم و سپس با مطالعه کتب درسی دبیرستان و احیاناً با پرسشهایی از برخی از دبیران داوطلبانه سیک اول و کلاس دهم و یازدهم و بالاخره دیپلم را گرفتم.

مرحوم پدرم در رشته ریاضیات صدها مسئله ریاضی را با حل آنها طراحی کردند که پس از افتتاح مدارس دولتی از طرف آموزش و پرورش به منزل ما آمدند و پس از سئوالاتی و رویت مسایل مطرح شده و دادن هدیه ای که همراه آورده بودند (که عبارت بود از لباس متحدالشکل و کلاه پهلوی)، پیشنهاد کردند که ایشان در آموزش و پرورش استخدام شده و تدریس در مدارس دولتی را که تازه افتتاح شده بود بپذیرند و ایشان با برداشتن عمامه و پوشیدن لباس متحدالشکل و گرفتن حقوق دولتی آنهم در حکومت دین ستیزی رضا خانی مخالف بودند و پیشنهاد آنها را رد کردند.

و آنها نیز از چاپ مسایل طراحی شده بوسیله ایشان منصرف شدند و تاکنون این قواعد و مسائل چاپ نشده و به خط خودشان موجود است.

اینجانب در سال ۱۳۲۷ شمسی به حوزه علمیه بروجرد رفتم و از محضر آیات و حججی چون میرزا لطف الله و فیضیان و جواهری ادبیات را استفاده کردم.

و در سال ۱۳۲۸ به حوزه علمیه قم آمدم و د همین سال به دعوت مرحوم آیت الله کمالوند که میخواستند حوزه علمیه خرم آباد را راه اندازی کنند به خرم آباد رفتم.

و در سال ۱۳۲۹ مجدداً به حوزه علمیه قم آمدم و در مدرسه فیضیه سکونت گزیدم. دروس سطح را پیش آیات و حججی نظی صدوقی یزدی، فکوری یزدی، مجاهدی تبریزی، سلطانی طباطبایی بروجردی، مرعشی نجفی و تنی چند از اساتید حوزه استفاده کردم.

قریب به ۲سال در درس خارج فقه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی شرکت کرده و بیش از ده سال در درس خارج فقه و اصول امام (قدس سره) حاضر میشدم و چند صباحی نیز در درس خارج مرحوم آیت الله العظمی و گلپایگانی شرکت کردم.

منظومه منطق را پیش آیت الله شیخ اسدالله اصفهانی و بخشی از منظومه حکمت را پیش آیت الله سیدرضا صدر و اسفار و شفاء بوعلی و بخشی از تفسیر را پیش استاد علامه طباطبایی استفاده کردم.

نام تنی چند از هم مباحثه هایم:

  1. آیت الله شیخ موسی سلیمی از اساتید حوزه که با ایشان درس خارج فقه مرحوم امام (ره) را مباحثه میکردیم.
  2. آیت الله شیخ محمد آل اسحاق که درس خارج امام و اشارات و فلسفه را با هم مباحثه میکردیم.
  3. آیت الله انصاری شیرازی درس کفایه مرحوم آیت الله العظمی مرعشی نجفی را مباحثه میکردیم.
  4. آیت الله حیدر نهاوندی ادبیات را با هم مباحثه میکردیم.

نام تنی چند از هم دوره هایم:

  1. آیت الله شیخ یوسف صانعی از مبارزان علیه طاغوت و از علماء و اساتید حوزه علمیه قم.
  2. آیت الله هاشمی رفسنجانی از شاگردان امام و از مبارزان علیه طاغوت و از ارکان انقلاب.
  3. آیت الله مؤمن از اساتید حوزه علمیه قم.
  4. آیت الله گرامی از اساتید حوزه علمیه قم.
  5. آیت الله مصلحی از اساتید حوزه علمیه قم.
  6. آیت الله محقق داماد از اساتید حوزه علمیه قم.
  7. آیت الله شیخ محمد هاشمیان امام جمعه رفسنجان.

مختصری از حالات برخی از هم مباحثه ها و همدوره هایم:

  1. مرحوم آیت الله شهید علی حیدری نهاوندی فرزند مرحوم حجۀ الاسلام و المسلمین شیخ محمد ولی از علماء و روحانیون نهاوند، مرحوم شهید حیدری فردی بود متدین، متعهد، خوش فکر و با استعداد و دارای حافظه ای قوی و بخشی از الفیه ابن مالک را از آخر بطرف اول از حفظ میخواندند. با ایشان ادبیات را مباحثه میکردیم و بعداً ایشان یکی از هم مباحثه های آیت الله جوادی آملی بودند. مرحوم شهید حیدری در فاجعه حزب جمهوری شهید شدند.
  2. یکی دیگر از هم مباحثه هایم در درس خارج فقه و اصول امام ره، آیت الله شیخ موسی سلیمی بود وی پس از پیروزی انقلاب دو دوره، نماینده مجلس شورای اسلامی و پدر دو شهید در جبهه های نبرد علیه صدام شدند. آیت الله سلیمی از اساتید حوزه علمیه قم بودند و یکی از روحانیون با استعداد و جدی متدین و متعهد.
  3. یکی دیگر از هم مباحثه هایم آیت الله شیخ محمد آل اسحاق بود. فرزند مرحوم آیت الله خویینی از شاگردان مرحوم آخوند خراسانی صاحب کفایه الاصول، ایشان از خانواده ای روحانی بودند و از اساتید حوزه علمیه قم، متعهد و با استعداد و با ذوق، با ایشان اشارات و بخشی از فسفه ملاصدرا را مباحثه میکردیم. یک روحامی متواضع وارسته و خوش فک بودند و همان زمان به طب و بالاخص طب سنتی علاقه ای وافر داشتند و اکنون نیز به ایشان مراجعات فراوانی می شود برای معالجات مختلف. قبل از پیروزی انقلاب و در دوران مبارزات علیه طاغوت، ماه مبارک رمضان سال ۵۷ بوسیله اینجانب به خرم آباد دعوت شدند و با سخنرانیهای جالب و کوبنده ای در خرم آباد شوری بوجود آوردند و بالاخره ایشان و تنی چند از روحانیون خرم آباد را دستگیر کرده و به زندان کمیته بردند و بنده هم در مسجد ارگ سخنرانی میکردم و هجدهم ماه مبارک رمضان مرا نیز دستگیر کرده و به همین زندان بردند و نوارهای سخنرانیم را که به زور از مردم و نوار فروشیها گرفته بودند در جلسه بازجویی آوردند. ساواک شاه یکی از اتهامات اینجانب را برهم زدن نظم شهرها می گفتند و مرا یکی از عوامل اصلی شورشها میدانستند که با سخنرانیها و پخش اعلامیه ها و تماسهای تلفنی مردم را به شورش علیه طاغوت دعوت کرده ام و نیز نوار تماس تلفنی ام را با یکی از روحانیون خرم آباد که به ایشان عرض کرده بودم از آقای آل اسحاق دعوت بعمل آوردم و از قول من به ایشان پس از ابلاغ سلام سفارش کنید که از ۱۹ ماه مبارک رمضان صراحتاً علیه طاغوت سخن بگویند. که چون شهادت امام علی (ع) است و جمعیت فراوانی حضور پیدا میکنند سخنرانیها مؤثرتر واقع خواهد شد. در بازجویی ها می گفتند شما در مسجد ارگ در حالی که ممنوع المنبر بودید علیه شاه سخنرانی کرده و مردم را به شرکت در تظاهرات و رفتن به میدان ۱۷شهریور دعوت می کردید که منجر شد به کشته شدن عده کثیری از تظاهر کنندگان و نیز در جلسات انصارالحسین که مرکز انقلابیون بود علیه شاه سخنرانی می کردیم. مقارن دستگیری من آیت الله صانعی را که در مسجد لرزاده سخنرانی می کردند دستگیر کرده و به کلانتری بردند و ایشان را خیلی اذیت کردند. پس از آزادی ایشان و بنده، آیت الله صانعی گفتند در حین اذیت به من می گفتند به زودی دوستتان شاهرخی را نیز که در مسجد ارگ سخنرانی می کند دستگیر کرده و بحساب ایشان هم خواهیم رسید.

در زندان کمیته تعدادی از آیات، علماء مبارزان سیاسی مذهبی مانند آیت الله روحانی، استاد علامه یحیی نوری، واعظ شهیر مرحوم فلسفی(ره)، شهید دستغیب و مرحوم مهندس بازرگان و عده کثیر دیگری از مبارزان زندانی بودند.

مدتی تنها در تک سلول بودم و مدتی در سلولی دو نفره و سپس چهارنفره و بالاخره در سلولی ۶نفره که یکی از آنها مرحوم آیت الله شهید دستغیب بود، زندانی بودم.

بعضی از هم زندانیهایم با من شوخی میکردند و می گفتند: شما در سخنرانی پرجمعیتی در اهواز داد زدید و خطاب به شاه گفتید محمدرضا مردم ترا نمی خواهند از این کشور بیرون برو. حال بگو ببینم شاه رفت یا شاه ماند و او شما را زندانی کرد و بالاخره مبارزات تند شما باعث شد ما هم دستگیر شویم و الحمدالله خودتان هم دستگیر شدید و بالاخره با روش های تندتان ما را تا اینجا آوردید و پس از آن که اجازه دادند برای تجدید وضو از سلولها بیرون بیاییم، نماز جماعتی به امامت مرحوم شهید دستغیب تشکیل دادیم و پس از پایان نماز تعدادی از کمونیستها میآمدند و از آیت الله دستغیب سئوالاتی میکردند و ایشان پاسخ میدادند. بعضی از دوستان روحانی به اینجانب پیشنهاد کردند که خوب است ایشان بعد از نماز برای استراحت به سلولشان بروند و شما به کمونیستها پاسخ بدهید و من هم از ایشان تقاضا کردم که پس از پایان نماز برای استراحت به سلولشان بروند و شما به کمونیستها پاسخ بدهید و من هم از ایشان تقاضا کردم که پس از پایان نماز برای استراحت به سلولشان تشریف ببرند و بنده پاسخ دادن به چپی ها را بعهده گرفتم.

روزی در راهرو زندان با منوچهر از غندی شکنجه گر معروف روحانیون مواجه شدم که با مشتی محکم به سینه ام کوبید و داد زد و گفت این چه بساطی است راه انداخته اید (منظورش تشکیل نماز جماعت بود) و من هم بلافاصله مشت محکمی بر سینه اش کوبیدم که بی اختیار عقب عقب رفت و زانوهایش لرزید و خم شد و نزدیک بود بیفتد ولی خودش را به سختی کنترل کرد. بلند شد و ایستاد و نگاهی به من کرد و متوجه شد که اگر باز هم حمله کند، پاسخی را دریافت خواهد کرد و لذا از حمله منصرف شد و راهش را گرفت و رفت و مرا هم به سلولم بردند. روزی هم عضدی از مسئولان زندان و از شکنجه گران مخوف وارد سالن شد در حالی که مرا از سلول درآورده و روی صندلی نشانده بودند و یکی از مأموران ساواک بنام جبار مرا اصلاح میکرد  عضدی با عصبانیت بطرف من آمد و به من گفت: شما در زندان هم از حرفهایتان دست بر نمیدارید، علیه شاه و حکومت بتلیغ می کنید. شما باید با کمونیستها مبارزه کنید و طرف شوید که دین ندارند نه با ما. گفتم: ما هم با آنها طرفیم هم با شما. عصبانی شد و به طرف من حمله کرد جبار واسطه شد و جلوی حمله ایشان را گرفت و مرا با سر نیمه اصلاح شده به سلول بردند و پس از مدتی مجدداً مرا بیرون آورده و باقی اصلاح سرم را انجام دادند. جالب است که بعضی از زندانیان که این شکنجه گرها را می شناختند، می گفتند که اکثر اینها دانشجویانی مخالف سلطنت بودند و پس از دستگیری و شکنجه اظهار ندامت می کردند و تعهد همکاری با ساواک را میدادند و یگی از سیاستهای طاغوت بکارگیری اینها بود و آنها در زندانها بعنوان شکنجه گر با طاغوت همکاری میکردند. مانند عضدی، رسولی و تنی چند از شکنجه گران …. که می گفتند همه اینها سوابق چپگرایی دارند.

یکی از شکنجه گرهای خطرناک و مخوف، حسینی بود و می گفتند دوره تخصصی و فوق تخصصی شکنجه را در اسرائیل و آمریکاه گذرانده و در این زمینه بسیار مهارت دارد. پاهای بعضی از زندانیان را با چوب فلک می بستند و او با شلاق محکم به کف پاهایشان میزد و شلاقها خطوطی موازی و با فاصله های مشخصی و مساوی در کفل پای زندانیان به وجود می آورد. وی مردی بود زشت و سیاه چرده و بسیار بی رحم و بی عاطفه. گاهی در مقابل زندانی می ایستاد و ناگهان با خودکار به پرده دماغ آنها می زد و خودکار را در داخل بینی زندانی می چرخاند و پرده دماغش را سوراخ می کرد و خون از دماغش جاری می شد و حسینی از این شکنجه ها لذت می برد.

در زندان کمیته  آیات و شخصیتهای سیاسی و ملی مذهبی رده بالای فراوانی بودند. من پیشنهاد کردم تا بالای سر دز زندان تابلویی نصب کنند بنام حوزه علمیه. که آنها عصبانی شدند و پرخاش کردند و داد زدند که ساکت.

عده ای نیز در زندان قزل قلعه و گروهی نیز در زندان قصر محبوس بودند.

این مطلب هم بخون

شهیدسردارحاج قاسم سلیمانی

مستند ماجرای اهدا گل به شهید سردار حاج قاسم سلیمانی    

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *