جواد جوادی در ۱۶ خرداد ۱۳۳۱ در خانواده ای شناخته شده در خرم آباد به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در همان شهر و در دبیرستان بهار ادامه داد. در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۳۴۹ در نیمه تحصیل به دلیل فعالیت های سیاسی توسط ساواک دستگیر و محکوم به ۴ سال حبس شد. وی پس از آزادی در سال ۵۴ مطالعات خود را در زمینه ادبیات و تاریخ و علوم انسانی به طور جدی ادامه داد و پس از سال ۵۷ به استخدام اداره راه و ترابری درآمد. علاقه بسیاری به نوشتن داشت و مطالب فراوان و متنوعی در حوزه ادبیات و تاریخ و هنر و سیاست به رشته تحریر درآورد اما به دلیل روحیه آرام و دور از هیاهویی که داشت هیچ گاه در محافل روشنفکری و ادبی آن زمان حاضر نمی شد و حتی علاقه ای به چاپ آثار خود نداشت.
تنها در سال ۱۳۷۰ یکی از مطالب ادبی ایشان بصورت کتاب چاپ شد با عنوان “فریدونیان، ضحاکیان و مردمیان” که نقدی بود بر سخنان شاملو در دانشگاه برکلی حول موضوع شاهنامه و داستان ضحاک. همان کتاب نیز در واقع نامه بلندبالایی بود که وی برای علی حصوری نوشته بود و آقای حصوری ضمن کسب اجازه با هزینه شخصی به چاپ رساند.
علاوه بر آن مقداری دالرستان
نقد و شعر نیز از او به یادگار مانده است.
وی در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۳۷۶ در اثر خونریزی دستگاه گوارش در خرم آباد روی در نقاب خاک کشید.
زنده یاد جواد جوادی عموی آقای سهراب جوادی فرزند زنده یاد توکل جوادی و نوه ی فرخ نام صادق جوادی میباشند. در سال ۴۹ بهمراه دیگر مبارزین لرستانی، فرهاد اعظمی، نصرت میرزایی، نقی دهقانی، حسن نصراللهی، قباد رجبی و آقای مرادی دستگیر و به زندان اهواز فرستاده می شوند، در سال ۵۱- ۵۲بجز فرهاد اعظمی (که در سال ۵۷ آزاد می شود) ایشان و دیگر همرزمان آزاد می گردند. یادآوری جناب رشیدی این شد که گریز دوباره ای به کتاب «فریدونیان، ضحا کیان و مرد میان» نوشته ی این دانشی مردفرزانه داشته باشیم
رویه ی«۹»ازکتاب« ضحاکیان، فریدونیان ومردمیان» نوشته ی زنده یاد«جوادجوادی» درباره ی اسطوره:
اسطوره بخش نظری فرهنگ انسان پیش از تاریخ و به بیان دقیق تر انسان پیش از مرحله ی دانش است انسان تا به مرحله ی دانش نرسیده و تا به دانش آراسته و آموده( مجهز) نشده است اساطیری(و به تعبیر دیگر بدوی یا وحشی میاندیشد). این انسان سریع ترین و خشن ترین پدیده ها و قوانین طبیعت را هم در الگوی راز و رمز آمیز جهان خویش می بیند.
رویه ی«۱۱»:
انسان اسطوره ساز کسی است که به عصر تاریخ و بهتر بگوییم به عصر علم نرسیده است.(گر چه دانش نه از فلسفه که فلسفه و دانش هر دو از اساطیر زاده شده اند.) اودر باورهای خود عناصری را میگنجاند که وجود خارجی ندارند، یا به طبیعت، آسمان و…… قدرت هایی را می دهد که ندارند. او حتی به انسان قدرتی می بخشد که ندارد و آن انسان هیچ گاه خود او نیست. او خود را می شناسد و می داند که آن توانایی ها را باید فقط در فراخود جستجو کرد. چنین انسانی ممکن است متعلق به یک قبیله ی پیش از تاریخ در آسیا، اروپا یا آفریقا باشد و ممکن است در غیر جای تاریخی خود هم اکنون استاد دانشگاهی در کنگو، استرالیا، ایران یا هر جای دیگر باشد.
باتشکرازاستادرشیدی وجناب آقای محمدحسن سخاوت